اصلا فکر نمیکردم که دانشگاه شروع بشه وقت نوشتن رو ندارم، مطلب دارمها ،، خیلی هم دارم ، ولیوقت این که بشینم برم تو این behnevis کوفتی و تایپشون کنم ندارم.
بگذریم الان دقیقا ۲هفته میشه که ترم جدید دانشگاه شروع شده، برا خیالها ترم اول، برا بعضیها هم ترم دوم، ولی خوش بحال من که ترم آخرم.
خبر از ایران ندارم ولی اینجا که هفتهٔ اول دانشگاه همیشه فقط پارتی و مهمونی و مسابقه آبجو خوری و خیلی چیزهای دیگست،، ولی خدا نکنه که این هفتهٔ اول تموم بشه و بری هفته دوم، فعلا که ۴ تا essay داریم تا ۲شنبه تحویل بدیم خدا بخیر کنه تا آخر ترم رو.
از همه سخت تر اینه که خونه رو عوض کردم و رفتم اون سر شهر، تا دانشگاه موقع معمولی از اتوبان ۲۰ min تا ۳۰ min فاصله داره، ولی بدیش اینکه صبح ساعت ۸ کلاس دارم هر روز، اون موقع صبح هم شلوغ در حد بنز، یعنی دیگه باید کمه کم ۶:۴۵ از خونه بزنم بیرون، یعنی باید هر روز ۶ بیدار بشم، از همه بد تر ، یعنی دیگه باید هر شب ساعت ۱۰ تا ۱۰:۳۰ بخوابم.
هر روز هم یه ۱۰ دقیقهٔ دیر میرسم، فک کنم چند روز دیگه ادامه پیدا کنه باید برم با ولیم بیام :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر